۱۳۹۰ مهر ۲۶, سه‌شنبه

پرسه ای درباغِ تنِ تو!


باغِ گلستان - تهران



هر چه بیش تر زمان می گذرد، برای باغِ تن ات دلتنگ تر می شوم؛ و خدا می داند که با این دلتنگی ها تا کجا ها خواهم رفت؛ تا کجاها یادِ تن ات را با خود خواهم بُرد!

 دست هایم را بر بدن ات می کشم و با هر نوازشم، تن ات بارور می شود. با چشم های بسته، پوست ات را زیر انگشتانم حس می کنم: چشم هایت، گونه هایت... سینه ات، بازوهایت...

تپش عشق را زیر پوست ات لمس می کنم و با عشق میوه های باغ تن ات را می خورم: شیرینِ شیرین!





۱۳۹۰ مهر ۱۳, چهارشنبه

مادام یا مادموازل؟




این روزها بحثی میان روشنفکران فرانسوی مطرح شده: "مادام یا مادموازل"؟
همان طور که می دانیم در فرانسه بالای همه ی پرسشنامه ها و مدارک اداری، برای مشخص شدن جنسیت سه انتخاب می گذارند: مادام... مادموازل... موسیو... (خانم... دوشیزه... آقا...)
در نظر بگیرید که یک پسر جوان شانزده ساله که این پرسشنامه را پُر می کند، گزینه ی آقا را علامت می زند؛ اما خانم چهل ساله ای که هنوز ازدواج نکرده است یک "دوشیزه" است! ازدواج چه چیزی به زن می دهد که او را از یک دوشیزه، تبدیل به یک "خانم" می کند؟ آیا زن تا قبل از آن که ازدواج کند چیزی کم دارد، و تنها با ازدواج کامل می شود؟ در حالی که مرد از روزی که به دنیا می آید، مرد است و نهایت کمال اش هم، همان "مرد" است و واژه ای برای کمال یک مرد پس از ازدواج تعریف نشده است. پس از ازدواج چه اتفاقی در شخصیت و هویت یک زن می افتد که او را از "دوشیزه" به "خانم" تبدیل می کند؟ و چرا یک زن برای کامل شدن نیاز به ازدواج دارد؟

همه ی این ها سوال هایی ست که در جامعه ی امروز فرانسه مطرح می شود؛ کشوری که پس از انقلاب فرهنگی سال 1968 به قله های فرهنگ و دموکراسی نزدیک شده است. حال آن که ما در ایران، هیچ گاه، حتا در سال های بسیار دورِگذشته، مرد را عامل کمال زن نمی دانستیم. و به همین دلیل بود که در فرهنگ ما واژه ی "دوشیزه" هیچ گاه جای خود را پیدا نکرد و بسیار نادر می شنویم که زنی را که ازدواج نکرده است، با این نام خطاب کنند؛ چه رسد به استفاده از واژه ی "دوشیزه" کنار "خانم" و "آقا" در 
پرسشنامه های اداری!

زبان یک کشور از نیازهای مردم آن کشور می آید؛ و به وضوح می بینیم که ما در فرهنگ ایرانی نیازی به واژه ی دوشیزه نداشتیم، چرا که در ایران زن و مرد هر دو، در اثر تعلیم و تربیت و بلوغ به کمال می رسیدند و ازدواج عامل کمال هیچ کدام نبود.
در طول سالیان دراز چه بر سر ایرانیان آمده است که امروز زن ایرانی چنان از حقوق خود محروم شده است که به آن چه که دارد نیز آگاه نیست، چه رسد به آن چه که می تواند و باید داشته باشد، موضوعی ست که جامعه شناسان ما به آن پرداخته و خواهند پرداخت. اما امروز من به عنوان یک زن ایرانی به خود می بالم که در فرهنگ کشورم، بدون ازدواج هم به کمال یک زن خواهم رسید؛ و نام "خانم" را همیشه با خود داشته ام، نه "دوشیزه".

ما زنان ایران فراموش نخواهیم کرد که حقوق بسیاری را نداریم، اما در عین حال به یاد خواهیم داشت که ارزش های فرهنگی بسیاری نیز از گذشته با ماست که حفظ شان خواهیم کرد.