هجرانی - احمد شاملو
چه بی تابانه می خواهمت ای دوری ات آزمون تلخ زنده به
گوری!
چه بی تابانه تو را طلب می کنم!
بر پشت سمندی
گویی
نوزین
که قرارش نیست.
وفاصله تجربه یی بیهوده است.
بوی پیرهنت،
این جا
و اکنون.
کوه ها در فاصله
سردند.
دست
در کوچه و بستر
حضورِ مانوسِ دست ِ تو را می جوید،
و به راه اندیشیدن
یأس را
رج می زند.
بی نجوای انگشتانت
فقط.-
و جهان از هر سلامی خالی ست.
فروردین 1354
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر