۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۱, شنبه

آری آری، جان خود در تیر کرد آرش... کار صدها، صدهزاران تیغه ی شمشیر کرد آرش



عکس از مریم اشرافی



شب گذشته شاهرخ مُشکین قلم، رقصنده و طراح رقصِ نام آشنای ایرانی در سالن یونسکوی پاریس، آرش کمانگیر را رقصید. با وجود دوستی نزدیکی که با این هنرمند دارم، این اولین باری بود که رقص شاهرخ را از نزدیک می دیدم. دیشب پس از مدت ها تماشای یک اثر هنری چنان اثری بر من گذاشت که با تمام وجود خود را در هنرش رها کردم و برای مدتی از زمان و مکان فرا رفتم و با آرش کمانگیر درهم آمیختم. آرش کمانگیر تا امروز با من ماند و چنان دست بر روحم کشید که نتوانستم چند خطی درباره اش ننویسم!

اسطوره ی آرش کمانگیر، سال های سال است که بر زبان هاست و کمتر ایرانی ای ست که این داستان را نشنیده باشد. پهلوانی که جان اش را برای میهن اش در تیر گذاشت. اما این که شاهرخ مُشکین قلم در این زمان اسطوره ی آرش را به تصویر کشید، جای بازاندیشیدن دارد.

رقص زیبای شاهرخ مُشکین قلم بر این شعر فرصتی دوباره به ما داد تا اسطوره ی آرش را مرور کنیم و به یاد آوریم که اگر هرکدام از ما یک آرش باشیم، اگر هرکدام مان هم چون آرش برای حفظ ارزش هایی که به ما رسیده احساس مسوولیت کنیم، دنیا را زیباتر و زیباتر می سازیم.

صحنه ای که آرش می رقصید و آتش پشت اش شعله ور تر می شد و بالاتر می رفت، گویی قلب من هم با هر حرکت بدن آرش در آتش بالا می رفت و آن زمان که آرش تیر را پرتاب کرد و صحنه را آتش فراگرفت، گویی این من بودم که جان خود را در تیر رها کردم تا میهنم را باز پس بگیرم.

شاهرخ مُشکین قلم با رقص زیبایش اسطوره ی آرش کمانگیر را برای ما ملموس تر ساخت و هنرمندانه نشان داد که چه گونه می توان با آفرینش هنری از هزاران تیغه ی شمشیر برنده تر بود. شاهرخ هنرمندی ست که چشم های اش را بر ظلم ها و سیاهی های دنیای امروز نبسته. او با رقص اش، با نهایت ظرافت و زیبایی به جنگ تیره گی ها و نادانی ها می رود. او با لطافتِ رقص، سخت ترین دردهای انسانی را به تصویر می کشد و با زبان هنر، پیچیده گی ها و دشواری های زنده گی امروز را به تماشاگر نشان می دهد.

ناگفته نماند، این همه زیبایی جلوه گر نمی شد اگر دوست عزیزم، کامران صور اسرافیل با طراحی زیبای تصویراش رقص شاهرخ را همراهی نمی کرد. در این نمایش، تصاویرِ پشتِ رقصنده، بستری بود که زیبایی رقص را دوچندان می کرد و تماشاگر بی آن که خود بداند، در این همه تصویر و زیبایی غرق می شد.

***

تماشاگر شاهرخ مُشکین قلم می تواند یک تماشاگر عام باشد و تنها زیبایی های رقص او را ببیند و لذت ببرد و هم چنین می تواند با آشنایی با اسطوره ها و مفاهیمی که سبب آفرینش این هنر شده، از رقص شاهرخ بیش از این ها لذت ببرد و به واقعیت هنر او 
نزدیک تر شود.

به نظر من هنر امروز نمی تواند یک هنر یک طرفه باشد. به این معنی که هنرمند همه ی آن چه را که خلق کرده به بیننده یا شنونده ارائه کند و بیننده یا شنونده هم بدون این که خود هیچ نقشی در این آفرینش هنری داشته باشد، تنها تماشاگر یا مصرف کننده ی هنر باشد. تماشاگر رقص شاهرخ، اگر از مفهومی که او می رقصد نا آگاه باشد، بیش از نیمی از لذتی را که می تواند از دیدن این رقص نسیب اش شود از دست خواهد داد. اگر چه همان نیمی از لذت هم که بدون دانش و آگاهی نسیب اش می شود کم نیست! در واقع برای این که از تماشای رقص "آرش کمانگیر" بیش ترین لذت را ببریم، به تر است پیش از آن شعر سیاوش کسرایی را خوانده باشیم و به شرایط اجتماعی و سیاسی روز هم آگاه باشیم، تا همراه آرش جان خود در تیر کنیم. همان طور که شاهرخ جان اش را در تیر کرد و 
چنین زیبا آرش کمانگیر را رقصید.




۱ نظر: