لذت نخستین روز آفتابی بهار را با ذره ذره ی وجودم حس می
کنم. لذت نسیمی که پرده ها را تکان می دهد و بر گونه هایم می وزد؛ لذت شنیدن آواز
پرنده ها که در این روز تعطیل در کوچه می خوانند؛ لذت آرامش کوچه و خیابان که گاهی
با صدای خنده ی بچه ها همراه می شود و صدای "یاسمین لِوی" که در خانه می
پیچد و گاهی با یاد عشقی قدیمی که دیگر نیست اشکی را بر گونه ام سرازیر می کند...
بهار چه زیباست!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر