۱۳۹۰ فروردین ۳۱, چهارشنبه

Langage



Photo by Pavel Bolo



"Langage" زبان نیست. بل که مجموعه ای ست از علامت ها: شامل گفتار، ژست، اشاره و ... که وسیله ی برقراری ارتباط انسان هاست. برای نزدیک شدن به مردم یک ناحیه و بیش تر شناختن شان، تنها دانستن زبان شان کافی نیست و باید با "Langage" یا ادبیات همان مردم با آن ها حرف بزنی تا تو را از خودشان بدانند.

وقتی از کشوری به کشوری دیگر می رویم، طبیعی ست که حتا با دانستن زبان آن مردم، با "ادبیاتی" متفاوت با آن ها حرف بزنیم. که البته این تفاوت شامل لهجه هم می شود وبرای یک خارجی "ادبیات" متفاوت، بیش تر فرهنگِ متفاوت است، که با گذشت زمان اگر خود بخواهد با آن فرهنگ همراه می شود و پس از مدتی مهمانِ خارجی نیز "ادبیات" کشور میزبان را خواهد داشت.

اما آن چه امروز ذهنم را مشغول کرده، گوناگونی "ادبیات" میان کشورهای متفاوت با فرهنگ های متفاوت نیست، بل که دوگانه گی شگفت انگیز "ادبیات" در کشور خودمان است و حتا میان مردمانی که ساکن پایتخت هستند و چه بسا هم محله ای هم هستند!

***

مادام معلم زبانم در ایران بوده و هر سال که به پاریس می آید سری هم به من می زند.  در سفر امسال شان به پاریس، او و خواهرش از "ادبیات" متفاوت گروهی از ایرانی ها می گفتند که مثل ما حرف نمی زنند و مثل ما هم رفتار نمی کنند. مثل خانمی که تماس گرفته بود تا برای کلاس زبان فرانسه از مادام وقت بگیرد:
- وقتتون به خیر... خسته نباشید...

و به این ترتیب با شنیدن "ادبیات" متفاوت، او از اولین جمله ی مکالمه می داند که این خانم از فرهنگی متفاوت می آید و به قول
 خودش مثل ما نیست ...

اما این "ادبیات" متفاوت متعلق به چه کسانی ست؟ چرا ایرانی هایی هستند که به شیوه ای متفاوت از ما صحبت می کنند؟ مگر نه این که فرهنگ و پیشینه ی تاریخی همه ی ما یکی ست؟ آیا این مذهب است که "ادبیاتی" متفاوت می سازد؟ اما  ایرانی های قرون گذشته هم مذهبی بودند، در حالی که این "ادبیات" خاص، پیشینه ی زیادی ندارد.

به نظر می رسد- تنها به نظر می رسد و هیچ پژوهش و نتیجه گیری پشت این ادعای من نیست- که تلویزیون جمهوری اسلامی نقش بسیار تاثیر گذاری در فراگیر شدن این "ادبیات" میان ایرانیان عام دارد. عامه ی مردم که اکثریت جمعیت کشور را در برمی گیرند، بیش تر وقت آزادشان را به تماشای تلویزیون دولتی می نشینند و نا خودآگاه آن چه را که از تلویزیون می شنوند، در زنده گی 
روزمره تکرار می کنند.

این گونه است که زبان و فرهنگ و شیوه های فکری و رفتاری مردمان یک کشور در زمانی نه چندان طولانی، درستی و خلوص اش را از دست می دهد.
  

۱ نظر:

  1. توی فیلم هر شب تنهایی، اون قسمتی که عطیه با شوهرش توی رستوران هستند و غذا سفارش می دن، گارسون بعد از گرفتن سفارش غذا به اونها می گه "موفق باشید" عطیه به شوهرش می گه مگه می خوایم چی کار کنیم یه جوجه کباب می خوایم بخوریم چرا گفت موفق باشید و هر دو می خندن.
    این حکایت حرف زدن به سبک صداوسیماست.

    پاسخحذف