۱۳۹۰ مرداد ۲۱, جمعه

تهران در آغوش من




ماهِ کامل در آسمانِ صاف می تابد و من خود را در شهرم بازمی یابم. چه حس خوشایندی ست در شهرِ خود بودن... در میهن خود... در جایی که همه چیز از آنِ توست و همه ی صداها برایت صدایی آشناست... و همه ی رنگ ها... و همه ی آهنگ ها!

امشب تهران در آغوش من است. امشب تهران جای تو را کمی تنگ کرده! ای کاش تو را هم در تهران باز می یافتم تا با هم آن را در آغوش گیریم. چه قدر دلم برای آغوش ات تنگ است... همان قدر که پیش از این دلتنگ تهران بودم. امروز تهران را بازیافتم و تو را هم شاید فردا! شاید خیلی زود...




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر