۱۳۹۱ آذر ۲۲, چهارشنبه

نامه ای که عاشقانه نبود!

 
 

متنی که اینجا می ذارم، متن اولین ایمیلیه که ده سال پیش، نُه روز پس از رسیدنم به پاریس، از معشوق اون زمانم دریافت کردم. معشوقی که اون روزها چون خدا می پرستیدمش و مثل همه ی خدایان اون هم یه روز جاشو به باورهای واقعی داد!

نامه ی چاپ شده را امشب میان انبوه کاغذهای قدیمی پیدا کردم؛ آخه ایمیل آن زمانم هم سال هاست که دیگه کار نمی کنه.خوندن این نامه برام مثل یه نسیم خنک بود که از دور دست ها می وزید. نه قلبم تند تپید، نه اشک ریختم؛ تنها به خودم گفتم: چقدر کوچولو بودم!

 



Date: Thu, 19 Dec 2002 09 :14 :42
From:
Subject: moushmoushi
To:

 
 
"Ma petite moushi

J’ai lu tes mails. Ca ma donné beaucoup d’énergie et bien sur de bonheur. Ne t’inquiète pas, je vais bien. Et content de te voir ainsi à l’aise. ( یعنی جا افتادی )

qqs conseils:

سیاه و سفید بی معنی است.

.....

به نظر من کار ژان نوول بد نیست و خیلی چیزها داره اگه سیاه و سفید مطلق نبینی.

برای تازه وارد به پاریس همه جا موزه است. برداشت های فیکس و تک بُعدی را باید ریخت دور.

بنابراین: دلم می خواد از این به بعد در ایمیل هایت برام موشکافی کنی و همه ی ابعاد را ببینی. هرچه در شهر و هرچه از جاندار و بی جان، از ساکن و متحرک، تنها و یا در رابطه با هم وجود داره و تو نمی دیدی، حالا ببین.

بانوی کوچولوی من، شما یک توریست نیستی که از جاهایی به طور قراردادی بازدید کنی. (اگر مثلا" از یک ساختمان بازدید می کنی، نباید به خاطر اسمش باشه، بل که چرا این اثر مشهور است.) این بار از چشم کسی ببین که متضاد توست.منظورم تفاوت هاست؛ متفاوت از گذشته و زاویه ی ثابت ذهنی. (مثلا" تفاوت آدم ها رو باور کن. خود من نمی تونم احساسمو مثل آدم بیان کنم و بنابراین نصیحت می کنم!)

کوچولوی من، خوشحالم، خیلی خوشحال از این که کم کم خودتو باور می کنی و در نتیجه بعدا" تکیه گاه دیگران میشی. (.....)

موش من اگر کسی هست که خانه را درست کنه من از خدا می خوام،..... لطفا" به دور از احساسات امکانات مان را بسنج و اقدام کن.

خوشگل من، مواظب خودت باش. می بوسمت و باز میگم خیلی خوشحالم. بازم چند بوس آبدار دیگه. قربون خوشگل خودم


لطفا" از این به بعد فرانسه بنویس، من هم یادم رفته.مرسی"

 
 
 

یادمه که این نامه رو پیش یکی از دوستان بودم که خوندم و ازش خواهش کردم که برام پرینت بگیره، چون اون زمان نه کامپیوتر داشتم و نه دسترسی آسان به اینترنت. و بعد از اون بارها و بارها همین چند خط را خوندم. انگاراین دو ورق کاغذ چهار لا شده که امشب اتفاقی پیداش کردم، اون زمان برام مثل کتاب دعا شده بود! اون روزها هیچ فکر نمی کردم که ده سال دیگه مثل یک غریبه که داره خاطرات یه دختر بچه ی عاشق را می خونه این نامه را بخونم و به دیگران هم نشونش بدم. همه چی عوض میشه!

بعضی از جاها نقطه چین گذاشتم، نه به خاطر این که جمله های عاشقانه رو حذف کنم؛ برای این که اون قسمت ها اشاره به اشخاص و اتفاق هایی بود که ترجیح دادم خصوصی بمونه.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر