۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

فراتر از سیاه


تمام روز در خواب و بیداری ازرویایی به رویای دیگر می رفتم. رویاهایی که از نیمه شروع می شد و نا تمام، در رویایی تازه محو می شد. در حالی که در تصاویر کارهای "پیر سولژ" غوطه ور بودم، با خود فکر می کردم که این کارهای سرتاسر سیاه چه چیزی دارد که قلبم را می لرزاند؟ انگار در این سیاهی ها نوری ست که از هر شفافیتی بیش تر جذبم می کند. هر نگاهی به هریک از این آثار سرتاسر تیره، نوازشی ست بر قلبم و این شاید نخستین بار است که سیاهی مرا تا اوج لذت می برد و در روشنایی رهایم می کند. و رویایی دیگر آهسته آغاز می شود

خیلی نمی شناسی اش. اما خوب می دانی که "او" دنیایی متفاوت با تو دارد. لباس پوشیدن اش، حرف زدن اش، نشستن اش، راه رفتن اش، در آغوش گرفتن اش، و حتا عشق بازی کردن اش با آن چه که تا امروز شناخته ای و به آن خوگرفته ای یکی نیست. بعد از هر هم آغوشی، در حالی که همه ی بدن ات کبود شده، یاد گذشته های دور و "نادر" می افتی که با بدن ات مثل یک ابژه ی هنری رفتار می کرد! اما از این عشق ورزی روستیک همان قدر لذت می بری که زمانی از ستایش اندامت همچون ابژه ای هنری لذت می بردی. و چه بسا بیش تر و باز هم رویایی دیگر

کارهای "سولژ" سیاه است. اما بافت روستیک تابلوها و کنتراست های قوی بین دو سیاه، که با انعکاس نور بر سطوحی با زاویه های متفاوت ایجاد شده است، نور را حتا بیش تر از بسیاری آثار شفاف به ما منتقل می کند. و به گفته ی خودش، با جوهر سیاه بر کاغذ سفید، سفیدی کاغذ را از آن چه که بوده سفید تر و شفاف تر می نماید. "چشم انداز سفید" آثار سیاه "سولژ" مثل دورنمای منظره ای برفی ست که قلب مان را نوازش می دهد. منظره ای برفی که با جوهر سیاه کشیده شده

لذت ناشی از دریافت هم نشینی تضادها، شاید حتا بیش تر از لذت دیدن و حس کردن زیبایی های مطلق باشد. شاید در ابتدا ندانی که چرا جذبش شده ای. اما به مرور و با بیش تر اندیشیدن به این باور می رسی که حتا می توان با جوهر سیاه، چشم اندازی برفی کشید که از منظره ی سفید برفی، سفیدتر باشد


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر