۱۳۹۰ آبان ۲۳, دوشنبه

لحظه ی دیدار

Place de la Concorde - Paris


گاهی با خودم فکر می کنم "اگر روزی ببینم ات چه کار می کنم؟":

در آغوش ات می پرم و سرم را بر سینه ات می گذارم؟  یا آرام جلو می آیم، دستانم را بر گونه هایت می کشم و لب هایت را می بوسم؟ یا تنها نگاه ات می کنم و با نگاهم با تو هم آغوش می شوم؟ یا با لبخندی رد می شوم؟... یا بی تفاوت از کنارت می گذرم؟!

همه ی این تصاویر در شهر می گذرد؛ در خیابان های شهر، که بستر عشق ماست. خیابان های شهر که با همه ی چراغ هایش، پل هایش، پیاده روهایش، ویترینِ مغازه هایش، درخت هایش، سنگ فرش اش و با همه ی رهگذران اش  لحظه ی دیدارِ ما را انتظار می کشد.

و من در خیابان های شهر می خوانم: "باز من دیوانه ام مستم؛ باز می لرزد دلم، دستم؛ باز گویی در جهان دیگری هستم!"
لحظه ی دیدار نزدیک است...       





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر