۱۳۹۰ آبان ۲۱, شنبه

فیلمی که اگر نمی دیدم اش هم فرقی نمی کرد!



از سینما که بیرون آمدم هیچ احساس خوبی نداشتم. انگار نه انگار که به تماشای یک اثر هنری رفته بودم و احساس می کردم که شبم را با دیدن این فیلم خراب کرده ام. کم تر پیش می آید بعد از دیدن یک فیلم چنین احساسی داشته باشم و این بار شاید به این دلیل بود که بدون این که از فیلم چیزی بدانم، تنها به خاطر نام آشنای کارگردان ایرانی اش فیلم را دیدم.

"خورش آلو" فیلم تازه ی مرجان ساتراپی، شاید هیچ حرفی برای گفتن نداشت! به جز تصاویر و رنگ های زیبا و تکنیک خوب؛ و از ایران تنها نام "ایران خانم" را داشت و از تهران، کافه نادری و کوچه ها و خیابان های قدیمی! به راستی اگر داستان در هر جای دیگری اتفاق می افتاد چه فرقی می کرد؟

دوست داشتم بیش تر از این درباره اش بنویسم، اما امشب بعد از تماشای یک فیلم کسالت آور و احساس هدر دادن وقت و انرژی، نمی توانم بیش تر به "خورش آلو" فکر کنم؛ که متاسفانه حتا یک نمای نزدیک از این خورش خوشمزه هم در فیلم نبود تا دست کم 
دهن تماشاگر آب بیفتد و تماشای فیلم یکی از حواس اش را غلغلک بدهد!



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر