۱۳۹۰ دی ۷, چهارشنبه

خانه ی من، پاریس





در یک کافه ی پاریسی، درجمع دوستانی نشسته بودم که از ویژگی های زندگی در آمریکا می گفتند و شاید بارز ترین شان خانه های بزرگ آمریکایی بود، با استخر و باغ و ... همان طور که دوستان مشغول گفت و گو بودند و هر یک به شیوه ای برتری های زندگی در آمریکا را نسبت به اروپا برمی شمردند، لحظه ای نگاهی به دور و برم در کافه ی گرم و پُر از جنب و جوشی که در آن نشسته بودیم انداختم؛ ظهر یک روز پاییزی بود و بیش ترِ مشتری های کافه دوستان و همکارانی بودند که وقت ناهارشان را با هم می گذراندند. همه ی میز ها پُر بود و گارسون ها با خوشرویی در حال رفت و آمد میان میزها بودند. هر از گاهی صدای خنده در هیاهوی صحبت ها می پیچید و فضا را صمیمی تر می کرد.

سرم را چرخاندم و از پنجره نگاهی به بیرون انداختم؛ شهر زیر نور آفتاب زیبا بود و دلربا! بافت قدیمی و زیبای شهر در تضاد با اتومبیل ها و آدم های امروزی، چون تابلوی درخشانی جلوی چشمم در حرکت بود؛ حرکتی ملایم اما مداوم!   

در حالی که منتظر رسیدن ناهار بودیم، گفت و گوی دوستان هم چنان ادامه داشت. در همین حال که صدای آن ها را که از زندگی در آمریکا تعریف می کردند می شنیدم، خودم را تصور می کردم که به جای یک آپارتمان سی متری در یک خانه ی ویلایی بزرگ زندگی می کنم، با همان معماری که همیشه دوست اش دارم: پنجره های بزرگ و شیشه های یکدست دور تا دور خانه و حیاطی پوشیده از چمن، با گل های رنگارنگ... و حوضی فیروزه ای وسط خانه و صدای فواره ی آب که در خانه می پیچد...

همه ی این تصاویر زیبا جلوی چشمم بود که رو به دوستان گفتم: زندگی در آمریکا رویایی ست؛ اما من زندگی پاریسی را به قدری دوست دارم که نمی توانم از آن دل بکنم! بی شک در آمریکا خانه ای بسیار بزرگ تر از این جا خواهم داشت، اما در پاریس همه ی شهر خانه ی من است. هر وقت دلم می گیرد، کافی ست از خانه بیرون بیایم و در شهری راه بروم که هر گوشه اش دیدنی ست و هنوز هم پس از نه سال، از دیدن هیچ جای پاریس خسته نمی شوم.

به راستی این شهر هم چون یک اثر هنریِ امروزی ست که گذر آدم ها هر لحظه به آن جلوه ای از زیبایی می بخشد. شهری که ساختمان هایش، پارک هایش، رودخانه اش، قایق هایش، متروهایش، نوازنده هایش، و حتا لحن صحبت آدم هایش آن قدر زیبا و دلنشین است که به جرات می گویم که زیباترین و بزرگ ترین خانه را دارم؛ چرا که در پاریس زندگی می کنم.







۱۱ نظر:

  1. راست میگی. بافت شهری امریکا به جز چند تا شهر معدود همچین حس و حالی نداره.

    پاسخحذف
  2. میشه بگی اون چند تا شهر معدود کدومان؟

    پاسخحذف
  3. من فکر میکنم از این نظر واشنگتن ، سان فرانسیسکو و نیویورک از بقیه شهرهای آمریکا بهتر باشند ...هرچند مطمئنم به پای پاریس (که هنوز ندیدمش ) نمیرسند .

    پاسخحذف
  4. اما فقط داشتن "خانه بزرگ " مهم نیست .
    در آمریکا اکثر مردم در حومه زندگی میکنند و این نوع زندگی خیلی مرسومه ... حداقل تو شهر ما هم شهرسازی و توزیع خدمات طوری هست که میتونی راحت و بدون احساس کمبودی در حومه زندگی کنی و دسترسی سریع و آسون به قلب شهر داشته باشی ... در عین حال پیاده هم به مراکز خرید و ورزش و سینما و رستوران و .. دسترسی داشته باشی ... هرچند حال و هوای شهر رو نداره ... در عین حال در تماس مستقیم با طبیعت هستید ... مثلا از خونه که بیرون میری بعد از یک دقیقه توی جنگل هستی ... اونم جنگلی که روباه و گوزن و عقاب و جغد و (حتی یک بار خرس) هم داره ... بساط دریاچه و قایق و دوچرخه سواری در جنگل هم به راحتی مهیاست ... فکر میکنم به شخصیت خود ادم بستگی داره ... مثلا من که تنهایی و طبیعت و سکوت و دوست دارم عاشق این زندگی هستم ... اما کسی که شهر و شلوغی و شور و حال تماشای مردم رو دوست داره اینجا براش خوب نیست ... خیلی به خود ادم بستگی داره .... مساله دیگه تراکم جمعیته که در ایران و تهران واقعا آزارم میداد .... و اینجا ازش خبری نیست و بسیار خوشحالم از این ماجرا .... اوایل که اومده بودم خیلی برام سخت بود که 2 تا ادم تو خیابون پیدا نمیکنیم ... اما مدل اینجا یه جور دیگه هست ... همه چیز وابسته به اینترنته ... تو همین دهات ما (در حوه واشینگتن ) با اینترنت میتونی همه جور رویدادی رو هر روز پیدا کنی ... از جشن های مختلف گرفته تا برنامه هایی مثل دوچرخه سواری یا شنا و قایقرانی و پیاده روی و رقص و اکثرشون هم مجانی ... اما تو خیابون آدم نمیبینی و تقریبا غیر ممکنه که این رویداد ها رو به طور تصادفی با گشتن تو خیابون پیدا کنی ....

    پاسخحذف
  5. مساله دیگه اینه که شهر و محیط به طرز دردناکی از "هنر " خالیه ... معماری های بیروح و افتضاح فراوونه ... فکر نکن خونه امریکایی چیزی شبیه به کارهای میس یا رایته ... نه بابا ... 99 درصدشون نقشه های مزخرف قرن 18 و 19 رو کپی میکنن .... تازه نمونه های مزخرفش رو (هرچند دقیقا هم اونها نیستند اما همون حال و هوا رو دارند ) اکثرا بزرگ هستند اما معماری بسیار بدی دارند .... باور کردنی نیست ... معماری کلیسا و سینما و حال و هوای شهر و کوچه و خیابون و برنامه های تلویزیونی و ... هم خیلی از هنر دوره و تازه شهر ما جزو بهترین شهرهاست از این نظر ....اما خوب باز هم اگر بدونی کجا تو اینترنت بگردی کلی رویداد هنری توپ پیدا میکنی تو شهرهای بزرگ ....

    پاسخحذف
  6. مساله دیگه تاریخه .. حداقل برای من خیلی ناراحت کننده هست که همه چیز به شدت جدیده ! و هیچ چیز تاریخی وجود نداره ... بدبختی از اونجا شروع میشه که دنبال تاریخ بری ... اونوقت میبینی که چیزهایی که تو خونه بابا بزرگم (که دویست ساله بود ) جزو آشغالها بود اینجا به عنوان آثار تاریخی مطرح میشن .... خیلی تاریخ دوست دارند و با داشتن تاریخ به این کوتاهی مجبور شدند به حد افراط و خسته کننده ای چرت و پرت های مربوط به جنگ داخلی و چیزهای اینجوری رو هی تکرار و تکرار کنند ... جوری که من که اینهمه موزه دوست دارم دیگه در موزه رفتن خیلی احتیاط میکنم ! چون به شدت خسته کننده و تکراری میشه (موزه های شهرهای کوچک منظورمه وگرنه موزه های نیویورک و واشنگتن خیلی غنی هستند )

    پاسخحذف
  7. مساله آخر طبیعته ... طبیعت اینجا خیلی بکره ... اگر با ماشین سفر بری ، دقیقا حس میکنی که این سرزمین تازه کشف شده ... هنوز هم این رو به خوبی میشه حس کرد ... اونهم برای ما که از سرزمین تاریخ اومدیم ... طبیعت خیلی وحشی و بکری داره و این خیلی جالبه ... از طرفی مثل ایران نیست ... تو ایران با 5 ساعت رانندگی چند اقلیم مختلف رو میدیدی ... اما اینجا از این خبرا نیست ... من 12 ساعت تا کانادا و 6 رفتم و تقریبا همش سرزمین مسطح جنگلی دیدم... لا اقل در شرق تغییر اقلیم خیلی کند هست ... اما طبیعت غرب بسیار زیبا و باشکوهه
    اما باز هم تکرار میکنم ... این سبک شهرسازی در حومه باعث میشه که در زندگی روزمره در تماس مستقیم با طبیعت باشی ... من با اینکه خودم شمالی هستم اما در شهرهای شمال اینطوری نیست اصلا و در شهرهای شمال ایران حضور طبیعت رو حس نمیکنی .
    ....
    نکته دیگه مردم هستند .
    مردم به شدت مهربان و صمیمی و صاف و ساده هستند .
    و فکر میکنم به نسبت اروپا بهتر باشند (مطمئن نیستم ) .. ابدا نژاد پرست نیستند و بسیار مشتاق پذیرش آدمها و فرهنگهای دیگه .... حتی کمی افراطی هم به نظر میان از این نظر .
    جوری که من گاهی باید براشون توضیح بدم که اینقدر راحت به این مسلمونا (و نه عرب ها) اعتماد نکنید !
    ...
    یه چیز دیگه هم اقتصاد هست ... با این اقتصاد داغون هم فکر میکنم زندگی کردن و خورد و خوراک و حقوق و اینجورچیزا کلا هنوز بهتر از جاهای دیگه باشه ...

    پاسخحذف
  8. آرمین جان
    مرسی از تحلیل کاملت از زندگی شهری در آمریکا. با این توصیف شما ترغیب شدم هر طوری که هست یه سری به آمریکا بزنم. اگرچه من زیباترین خانه ی دنیا رو دارم، اما خب جاهای قشنگ دیگه رو هم باید دید :)

    پاسخحذف
  9. آرمین خیلی خوب و کامل توصیف کرده. بیشتر امریکا اصلاً زیبا نیست (در واقع زشته) و بی روح. ولی برای زندگی کردن راحت و مناسبه. در مورد شهرها: من با سان فرانیسیکو موافقم ولی اون بافتی که نیلوفر ازش حرف زده به نظرم تو بیشتر جاهای واشنگتن و نیویورک نیست و جزیره هایی ازش می تونی پیدا کنی. فیلادلفیا شاید یه کم از اون بافت رو داشته باشه چون یه کم تاریخ داره. یه نکته دیگه: به نظرم من و آرمین همسایه باشیم.

    پاسخحذف
  10. آرش جان سلام .... لطفا یه ایمیل به من بده ... شاید بشه همو ببینیم ...
    armin_bb@yahoo.com
    من در شهر reston در fairfax county در شمال ویرجینیا هستم ... شما کجائید ؟

    پاسخحذف
  11. آرمین: مریلند، Montgomery County. پس همسایه ایم. بهت ایمیل می زنم.

    پاسخحذف